- عشق های ناتمام یا ترس از عشق ورزیدن در روابط زناشویی
بهتر است آغاز سخن را با جمله ای از چالزبی آنیوکام شروع کنم او می گوید ما از اعتماد به بالهایمان ترسانیم، ما آنها را میآراییم و مرتب میکنیم ولی جرئت نمیکنیم آنها را گشوده و پرواز کنیم، میترسیم توانایی تحمل وزن ما را نداشته باشند. یکی از بحرانهایی که امروزه با آن روبهرو هستیم، بحران عشقورزی نیمهکاره است. اکراه یا ترس از عشق ورزیدن صادقانه و صمیمانه، بسیاری از ما را بر آن میدارد که برای در آغوش کشیدن یکدیگر، بهطور غریبی ناراحت و خجالتزده شویم.
در عاشقانه های سطحی ما اغلب مشاهده می نماییم که روابط عاشقانه، صمیمیت سطحی جای صمیمیت واقعی را پر میکند، ارتباط صادقانه جای خود را به ارتباط گارد گرفته میدهد و شور و اشتیاق شهوانی جای خود را با یک رفتار جنسی معمولی و پیش پا افتاده عوض میکند. صمیمیت سطحی در این سبک به معنای ناتوانی شخص فاصله گرفته در اعتماد کردن به دیگران است که سبب میشود شخص استقلال و اتکای به خود را جایگزین اعتماد متقابل و آسیبپذیری کند، در این وضعیت شخص فاصله گرفته معنای صمیمی بودن را درک نمیکند زیرا هرگز آن را تجربه نکرده است.
از آنجایی که فاصله گرفتهها از نزدیک شدن تهدید میشوند، ارتباط آنها حالت گارد گرفتن دارد و حتی تدافعی است. شخص فاصله گیرنده ممکن است بخواهد دربارهی مباحث مربوط به رابطه صحبت کند اما حتی در این زمینه هم صحبتش بیشتر حول اندیشه است نه احساس. این نوع ارتباط مانع از آن میشود که صمیمیت واقعی و اصیل صورت خارجی پیدا کند. اگرچه عشقبازی با یک شخص فاصله گیرنده در مواقعی میتواند ارضاکننده باشد، اما هرگز به لحاظ احساسی ارضاکننده نیست. وقتی تعهدی در کار نباشد، شخص فاصله گیرنده میتواند آرام باشد و به لحاظ جنسی با مشکل روانی هم روبهرو نشود،
اما بعد که فاصله میگیرد، اشتیاق عشقبازی از رابطه خارج میشود و در واقع از بین میرود. عشق آگاهی معنوی و متعهد شدن است. احساس ژرفی از خویشتن و «خویشتن» دیگران است و توأم با رفتارهایی که نشانگر آگاهی از «خویشتن» های پیوندباورانه است. ما عشق را به عنوان اتفاقی که برای ما به وقوع میپیوندد و یا به وقوع نمیپیوندد میبینیم. ما حتی گاهی میترسیم آنچه را که همه احساس میکنیم با صدای بلند بگوییم. باید به این موضوع آگاه باشیم که ما فقط زمانی احساس تنهایی میکنیم که فعالانه سعی میکنیم خود را از دیگران جدا کنیم. علیرغم نیازمان به عشق، از عاشق شدن و مورد عشق قرار گرفتن، میترسیم. ممکن است شدت این هراس به حدی باشد که بر نیازمان به عشق غلبه کند و باعث شود که دیگران را دوست نداشته باشیم.
عشق تضمینی به همراه ندارد. تضمینی نیست که طرف دیگر همیشه دوستمان بدارد. بیشترین نگرانی از عشق، به علت رد شدن، از دست دادن و یا نارضایتی از ابعاد و شدت آن است .در هر عشقی معمولاً دو موجود وجود دارند که هر یک از آنها در معادلات دیگری به شدت ناشناخته است. همین امر سبب میشود که عشق بازیچهی دست تقدیر باشد ـ آیندهی وهمانگیز و مرموزی که پیشاپیش نمیتوان از آن سخن گفت، نمیتوان از آن جلوگیری کرد یا آن را به تعویق انداخت، نمیتوان به آن سرعت بخشید یا آن را متوقف کرد. عشق ورزیدن یعنی خود را به روی این تقدیر گشودن، یعنی گشودگی به روی این والاترین حالت انسانی ـ حالتی آمیخته از دو مؤلفهی جداییناپذیر ترس و شادی است. گشودگی به روی این تقدیر یعنی، در بهترین بیان، ورود آزادی به عرصهی وجود. به قول اریک فروم: «در عشق فردی، بدون فروتنی، شجاعت، ایمان و انضباط واقعی نمیتوان به رضایت خاطر رسید».
عشق ممکن است به اندازهی مرگ هراسناک باشد، وسوسهی عاشق شدن شدید و مقاومتناپذیر است، ولی جاذبهی فرار از عشق نیز همینطور است. وسوسهیگل بیخار همیشه با ماست و مقاومت در برابر آن همیشه دشوار است. در چنین رابطهای پنهانکاری، گارد گرفتن، سعی در تأثیر نهادن، شق و رق بودن، مواظب هر حرف و حرکت خویش بودن و دفاع کردن از احساسات خویش، نیازی نیست. راجرز این موضوع را به خوبی توضیح داده است: «محبوب بودن در عمیقترین و شایعترین مفهومش این است که انسان عمیقاً درک و شناخته و مورد قبول واقع شود».
ترس از اینکه مبادا دیگران بهرغم صورتکهایی که بر چهره میزنیم ما را ببینند ـ صورتکهایی که آداب و رسوم متعارف و فرهنگ حاکم، بر ما تحمیل کرده است ـ و چنین است که ما از صمیمی شدن و عشق ورزیدن دوری میکنیم و دوستیهایمان را در یک سطح ظاهری نگاه میداریم، و دیگران را چندان به حساب نمیآوریم و از شناختنشان سر باز میزنیم تا مبادا آنان نیز ما را بشناسند.
تو را هوای
به آغوش من رسیدن نیست
و گرنه فاصلهی ما
هنوز یک قدم است !
فاضل نظری
عارفه منجم / درودها